چند روز بعد از سال نو دایی رضا هممونو شام دعوت کرد که نزدیک22 نفر بودیم .چون خیلی زیاد بودیم تصمیم بر این گرفته شد که همگی بریم خونه ی مامان بزرگ دایی رضا هم 5کیلو گوشت گرفت و بابایی و دایی ها با هم تو حیاط خونه شروع کردن به اماده کردن البته نا گفته نماند که یه چیزی حدود 1کیلو همونجا سر منقل و تو حیاط به خوردن رفت با وجود سرد بودن هوا هر کاری میکردیم تو نمیومدی تو خونه. منم پالتو تنت کردمو همونجا موندی وقتی اومدی تو اینقدر بوی کباب و دود میدادی که همون شب بردیمت حموم دایی رضا زحمت کشیده بود گردو و زیتون پرورده و سبزی و ماست و نوشابه و دوغ و نون بربری تازه هم گرفته بود واقعا دستش درد نکنه خیلی شب خو...